چکیده:
مکتب حقوق طبیعی بر خحلاف مکتب تحققی بر محور طبیعتی شکل گرفته که اصول
بسیاری را برای تحقق عدالت جهانی بشریت درون خود جای داده است. این مکنب
دوران مختلفی ر! جهت آشکار نمودن اصول مسلم حقوقی و راهگشای حقیقت
پشت س رگذاشته است. در عین حال» مبانی پنهان و اصول پر فروع دیگری ا زآن
هنوز نیاز به تبیین دارد. اسلام در مباتی خقوقی خود اصولی را طرح میکند که علاوه
بر مزایای آنچه بشر با آموزههای دینی و مبانی عقلی خود شناسایی نموده, اشکالات
لاینحل مکتب حفوق طبیع ی غربی را هم پاسخ میدهد. این تحقیق بهطور خاص به
یک قسمت از حقوق طبیعی اسلام نظر دارد که به حق انسان بر حاکم از یک سو و
اصلاح مقررات بنیادین"حقوق انسان از وی "دیگرمربوط میشود. اگر نتوان کلیت
بحث از چنین خقی را بهلحاظ قدمت آن که به تاریخ انسان مربوط است. به دوران
نون نسبت داد مینوان آنرا در زنجیرة مطالعات حقوقی انسانهاء نسل چهارم حقوق
بش رتلق ی کرد.
کاربرد این تحقّیق در الگو سازی نظام حکومتی داخحلی و بهینه سازی نظام
بین ملل عمومی و تحول در امر جهانی سازی حقوق، و بهطور حاص حقوق بشر به
معنای جهانی آنست.
خلاصه ماشینی:
"در این تحقیق اگرچه نسبت به دسته اول از قواعد حقوق بشر که جنبهاختیاری دارد و زمانی با تمامی امتیازات جاری میشود که انسان خود را داخلحکومت خاص الهی کرده باشد،بیتفاوت نبوده بکله به آن استناد نیز خواهیم داشت،اما این دسته دوم است که،در واقع،مورد عنایت خاص میباشد.
تذکر نکته دیگری نیز در خصوص شاخصهای حقوقغرب بدوا لازم به ذکر است و آن اینکه حتی در کشورهای مدرن آنان مانند ایالاتمتحده امریکا،نیز پایبندی ظاهری هم به بخری اصول دیده نمیشود مثلا دادگاه عالیفدرال امریکا که باید پاسدار اصول از جمله اصل لائیک بودن حکومت باشد مصلحتاندیشی آشکار از خود نشان داده رسیدگی به این امر که نباید رئیس جمهوری منتخبهمه مردم امریکا به انجیل سوگند وفاداری یاد نماید،را بدون علت قانونی و ظاهرا بهاعتبار خواست اخلاقی-مذهبی اکثریت معوق مینماید.
2-ربط قواعد به حکومت حق آنچه در این محل باید مورد تاکید واقع شود موضوع ربط انسان با حکومت و بهویژه حکومتی که منسوب به حاکم حق،بلا منازع و ابدی است،میباشد،این امر از(2)-ماده 18 اعلامیه جهانی حقوق بشر در خصوص آزادی عقیده یا فکر میگوید:«هرکس حق دارد که ازآزادی فکر،وجدان و مذهب بهرهمند شود.
/}(النساء،59) قاعده حقوقی پیشنهادی در این خصوص،با فرض اینکه عدل در داوری تلطیفپذیراست و به حکم قاعدۀ دیگر که از باب رحمت و تفضل حاکم به انسان است مهلتداده میشود و موآخذه اعمال نمیگردد{/«و لو یواخذ الله الناس بما کسبوا ما ترک علیظهرها من دابه و لکن یوخرهم الی اجل مسمی»،/}(فاطر،45)عبارتست از: «انسان حق دارد بهترین راه حلها را در داوری مخاصمات،نسبت به خود جاریببیند."