چکیده:
از مسائل مورد اختلاف در میان ادباء، روشنفکران ومورخان معاصر عرب چگونگی فرهنگ و تمدن عرب قبل از اسلام و از جمله موضوعات آن مساله «بیسوادی» و گستره آن در عصر جاهلی است.تمسّک به روایات تاریخی که برخی متناقض با یکدیگر و در برخی دیگر شک و تردید رواست وصول به حقیقت را مشکل مینماید همچنانکه استدلال به شعر و ادب جاهلی با وجود نسبت جعل به بسیاری از آنها و عدم انعکاس برخی از واقعیتهای جامعه در آن از قضاوت صحیح و منطقی جلوگیری می کند تنها سند معتبری که شبههای در صحت و سلامت آن وجود ندارد و به عنوان ماخذی معاصر با عصر مذکور می تواند مورد استناد قرار گیرد قرآن کریم است که نه تنها در این موضوع که در بسیاری از موضوعات مشابه مطرح در مورد عصر جاهلی می تواند قول فصل و حکم نهایی را ارائه نماید و این پژوهش درصدد استخراج این قول بااستفاده از شان نزولها ، قرائن و تفاسیر بوده ودر این راستا به نقد آراء معاصران می پردازد . شیوه بحث توصیفی – تحلیلی بوده و از اسناد گوناگون تاریخی و ادبی بهره برده است .
خلاصه ماشینی:
آنچه برخی از روشنفکران عرب را واداشته تا به انکار بی سوادی درجاهلیت وانکار وسعت آن روی آورند تمسک به معنی سوم و چهارم و استشهاد به برخی از اشعار منتسب به عصر جاهلی است و از جمله افرادی که به عنوان رهبر و مدعی این نظریه در دوره معاصر شناخته می شوند دکتر «ناصرالدین الاسد» می باشد که با انتخاب معنی چهارم معتقد است که «امیت»مطرح در قرآن به معنی بی سوادی نوشتاری و علمی نیست بلکه به معنی بی سوادی دینی است یعنی که قبل از نزول قرآن کتاب دینی نداشته اند و لذا در برخی آیات امی در برابر اهل کتاب قرار گرفته است (اسد،1996م:44) ایشان با استناد به سخن «ابن فارس»معتقد است که عرب جاهلی همچون بسیاری از ملل و مشابه دوره های گوناگون بعدی درصدی با سواد ودرصدی نیز بی سواد داشته است و استدلال می کند به اینکه ابن فارس معتقد است برخی از عرب جاهلیت و صدر اسلام شناخت دقیقی از کتابت و علوم لغت و قواعد آن و علم عروض و....
(جاحظ،1948م،ج 3: 28) ابن خلدون معتقد است که اقوام عرب بی سواد بوده و به خوبی قدرت بر نوشتن و حسابگری نداشتند و در حساب و کتاب های خود از اهل کتاب یا موالی غیر عرب استفاده می کردند که آنها نیز تعدادشان کم بود و اشراف نوشتن نمی دانستند چرا که این امر امتیازی برای آنان محسوب می گردید.