چکیده:
با پذیرش این مطلب که امام خمینی; فارغ از شان سیاسی، دارای وجهه قوی فقهی، فلسفی و عرفانی بوده، بررسی و تحلیل ابعاد معرفتی و بخصوص مبنای معرفت شناسانه اندیشه های ایشان ضرورت می یابد. نکته مهم آن که معرفت شناسی امام; را باید در ذیل مکتب معرفتی حکمت متعالیه ملاصدرا مطالعه نمود. ایشان به پیروی از ملاصدرا، علم را مساوی وجود و فوق کیفیات و مجرد از ماده میداند و از طرفی به تبعیت از شیخ اشراق، علم را همان نور می شناسد. از نظر ایشان، گرچه حس و عقل، زمینه های شناخت موضوعات مختص به خود را فراهم می کنند، اما در قیاس با شهود و وحی، قابلیت چندانی ندارند.
از این حیث، معرفت برتر، معرفتی است که محصول شهود متکی بر وحی باشد. البته وحی نه به عنوان رقیب قوای شناسایی آدمی، بلکه به عنوان مکمل آن ها شناخته می شود که می کوشد نقص و ضعف معرفتی آدمیان را مرتفع نماید. خداوند برای تکمیل فیض و لطف خویش بر آدمیان، از طریق ارسال رسل و انزال کتب، بی خبری آن ها از وسعت عالم وجود و غفلت شان از ساحت علوی وتعلقشان به نشئه ای دیگر را گوشزد می کند.
بررسی آراء امام; نشان می دهد که مبنای معرفت شناختی ایشان عرفانی – اشراقی است و این معنا را می توان از نوع نگاه ایشان به مقوله هایی چون چیستی علم، حقیقت، مراتب شناخت و منابع ادراک آدمی دریافت. چنین نگرشی به ساحت معرفت در تلائم و تعامل با سایر وجوه اندیشه فلسفی امام در حوزه های مابعدالطبیعه و انسان شناسی و هستی شناسی است.
In view of the fact that Imam Khomeini، regardless of his distinguished political status، is of legal، philosophical and mystical competence، the study and analysis of his epistemic dimensions esp. the epistemological principle of his thought is of significant importance. It is worth noting that his epistemology should be studied، on the one hand، in the light of Mulla Sadra's philosophy on the basis of which he regards knowledge as equil to existence beyond qualities and devoid of any material aspect. On the other hand and in following Master of illumination Imam Khomeini construes knowledge in terms of light. Although sense and reason provide the grounds for particular objects، they are of little adequecy in comparison with contemplative vision and revelation. Higher knowledge، therefore، is the one that results from contemplative vision dependent on revelation which is taken not as its rival but as complementary to human faculties of knowledge، removing the shortcoming and weaknesses of human cognition. In order to fulfill His grace and favor to human beings، God reminds them of their unawareness of the greatness of order of reality as well as their heedlessness of higher world to which they belong. On examination، one can see that Imam Khomeini's epistemological foundation is mystical-illuminationist which can be deduced from the way he looked into such categories as nature of knowledge، reality، levels of knowledge، and sources of human cognitions. This attitude to the domain of knowledge is compatible with other aspects of his philosophical thought in fields of metaphysics، humanology and ontology.
خلاصه ماشینی:
"(امام خمینی، 1381: 259) در نگاه وجود شناسانه امام( به ماهیت و چیستی معرفت، این نکته نیز قابل توجه است که علم «از اشرف اسماء الهیه و از صفات موجود بما هو موجود است» (همان: 259) و به همانسان که اسماء الهی غیرمتناهی و نامحدود هستند، علم نیز «یک حقیقت غیرمتناهی است» (صحیفه نور:16/ 496) و به همین علت چون علم حقیقی غیرمتناهی است، «با کمال مطلق، مساوق است» و مورد عشق فطرت(همان).
این نوع از علم است که مورد طلب و عشق فطرت قرار میگیرد نه علم به کلیات مفهومیه حتی علم توحیدی: پس جمیع علوم جزئیه و کلیه مفهومیه، مورد عشق فطرت نخواهد بود، حتی علم بالله و شئون ذاتیه و صفاتیه و افعالیه، بلکه مورد علاقه و عشق فطرت، معرفت به طور مشاهده حضوریه است که به رفع حجب حاصل شود (امام خمینی،1381: 262) در دیدگاه عرفانی امام(، وجود عین تجلی و فیض است؛ بنابراین، تجلی و افاضه وجود همان تجلی و افاضه علم در موجودات و معلومات به تناسب سعه وجودی آنها است.
امام( در نامه خود به گورباچف از طریق فطرت استدلال میکند و از تقلای دائمی آدمی برای رسیدن به کمال مطلق، قدرت مطلق، علم مطلق، نتیجه میگیرد که چون این امور در دنیای طبیعت دستنایافتنی است پس معشوق مطلق آدمی که فعلی است، لاجرم وجود باید داشته باشد، که آن خداوند است."