چکیده:
اگر معنا وتعریف مفاهیم سنت وبدعت دینی را از سنت و نو آوری ادبی جدا نکنیم، ممکن است سنتهای ادبی را نیز همچون سنتهای الهی مقدس وتغییر ناپذیر بدانیم. آنگاه بدعتهای ادبی را نیز مانند بدعت دینی حرام بپنداریم. همچنین اگر مفاهیم «سنتی» ، (traditional) «سنتگرایی» (traditionalism) «نوآوری» (innovation) و «نوگرایی» (modernism) نشناسیم به همان جایی می رسیم که از سویی روشنفکرانی از منظر مدرنیسم، نوآوری را در فرهنگ وادب وسنتی ناممکن می پندارند و از سوی دیگر پژوهشگرانی مانند رنه گنون فرانسوی یا دکتر سید حسین نصر از ایران، از دیدگاه سنتگرایی به همین نتیجه, یعنی انکار نوآوری در فرهنگ وهنر سنتی می رسند.آیا نمی توان با نگاهی فراتر از این دو نگاه به موضوع نگریست؟آیا نمی توان همچون عین القضات، مولوی، ابن عربی، ملا صدرا و... از دیدگاه «خلق مدام» یا «خلق جدید» به هستی نگریست وآن را در هر نفس نو یافت؟ چنانکه خدا در قرآن فرموده است: «کل یوم هو فی شأن». به عبارت دیگر اگر دست کم یک بار در فرهنگ وادب سنتی، نوآوری پدید آمده است، می توان گفت: که چون «شده» است، پس «شدنی» است!
خلاصه ماشینی:
"این مقدمۀ کوتاه و نگاه اول که نظری است از منظر مدرنیسم و اما نگاه دوم یعنی نگاه نظریه پردازان هنر دینی و سنتی و مدافعان هنر اسلامی ـ ایرانی نیز از سوی دیگر و با نیت حفظ و تداوم اینگونه هنر، به همین نقطه می رسد، یعنی نوآوری را نفی می کند و جایز نمی داند.
بنابراین اگر قرار است وزن و قافیه، یعنی صورت شعر فارسی با صورت چیزی پیوند داشته باشد و آن را تداعی کند، چرا آن چیز مثلا شعر جاهلیت عرب نباشد که هم شعر عربی و هم فارسی، وزن وقافیع و بسیاری از قوالب و قواعد خود را از آن گرفته است؟ چنانکه گفتیم آنگونه مقدمات به چنین نتایجی و این نتایج به نوبۀ خود به نتایجی دیگر می انجامد؛ تا آنجا که دکتر نصر می گوید: «آنکه از این شعر [فارسی] بهره می جوید یا توان سرودن آن را دارد، هنوز بالقوه در بهشتی به سر می برد که شعر فارسی در پرتو قرآن کریم آفریده است...
فعلا در مقام پاسخگویی به این شبهات نیستیم و کاری نداریم به اینکه وزن و قافیه شعر فارسی ارتباطی چندان با صورت قرآن کریم ندارد تا از این مشابهت کسب تقدس کند و هر که از آن سرپیچد محکوم به هبوط از بهشت باشد، و نیز اینکه پدید آمدن شعر نو لزوما به معنی نفی و نابودی شعر سنتی و همۀ قوالب و قواعد آن نیست."