چکیده:
ملاصدرا با نوع نگاه به هستی مطلق و هستی انسان و نوع نسبت این دو با یکدیگر نگرشی نوین و متفاوت با نظریة فلاسفة ارسطویی- اسلامی در باب علم عرضه میدارد. این پژوهش به نحوة تکوین وجود انسان یا نفس و نسبت آن با معلوم میپردازد و با تکیه بر مبانی ابداعی ملاصدرا در این رابطه، مدعی است که نفس انسانی اگرچه به عنوان مدرک کلیات، در همۀ انسانها مشترک است و تحت نوع واحد قرار میگیرد، اما به تدریج و با توجه به نحوة عملکرد ذهن و فعالیت آن، از نفوس دیگر متشخص و متمایز میگردد؛ و حتی در هر لحظه ادراکاتش برای خود او هم با لحظه قبل، متفاوت و متمایز است؛ به نحوی که در این تحول، وحدت و ثبات و تشخص نفس محفوظ است.
خلاصه ماشینی:
"زیرا نتیجه و غایتالغایات همه حرکات و افعال، به طور عام، و غایت مطلوب و خیر حقیقی بلند همتان و اولیای الهی در افعال اخلاقی، به طور خاص، خداوند و تقرب بدو (یعنی همان راه حنیف انسانی و مسیر هموار فطرت او) است، برخلاف سودگرایان که نتیجه را به لذت پایان ناپذیر محدود میکنند؛ و از سوی دیگر تصویری از تکلیفگرایی قابل ملاحظه است، بدان دلیل که قواعد کلی اخلاقی به عنوان اصولی بدیهی به عنوان راهنمای عمل وجود و اعتبار دارند.
(ملاصدرا،1410، ج3، ص418) اصولی که متناسب با ساختار وجودی انسان، و عمل براساس آنها سازندة فطرت ثانوی مطلوب انسانی است، برخلاف تکلیفگرایانی که وظیفه را به قواعد فرد محورانه منحصر میدانند؛ به علاوه این که ملاصدرا «بدی» و «خوبی»، و «باید» و «نباید» را صفات خود افعال (علاوهبر ملکات) نیز میداند؛ همچنین، توجه ملاصدرا به محدودیتهای عقل در تشخیص بایدها و نبایدها، و تأکید او بر استمداد از شریعت باطنی راهگشای مشکلاتی از قبیل تزاحم اصول اخلاقی در مقام عمل، و تثبیت کننده تکلیفگرایی است.
(ملاصدرا، 1382، ص367) همچنانکه پیش از این گذشت، تصویری از تکلیفگرایی نیز در چشمانداز صدرایی قابل ملاحظه است، بدان دلیل که در اندیشة وی قواعد کلی اخلاقی به عنوان اصولی بدیهی به عنوان راهنمای عمل وجود و اعتبار دارند، اصولی که متناسب با ساختار وجودی انسان، و عمل براساس آنها سازندة فطرت ثانوی مطلوب انسانی است."