چکیده:
تفکر مرحوم حکیم الهی قمشهای مبنای الهی و توحیدی دارد؛ بندگی، خلوص، عشق و عرفان، اعتقاد به اصول اخلاقی و سیر و سلوک معنوی شاعر، ویژگیهای روح تابناکی است که از سرچشمههای زلال شعر او جاری است.دیوان اشعار الهی، مجموعهای عرفانی، ذوقی و هنرمندانه است که علاوه بر غزل، از قالب قصیده نیز برای بیان مضامین غنایی و عرفانی بهره جسته و جنبههای عرفان نظری و عملی را با شیواترین بیان، ارائه کرده است؛ در این اشعار، گرچه به عرفان عملی به اختصار اشارتی رفته است، اما عمدۀ مطالب، مربوط به عرفان نظری اوست، موضوعاتی چون: وحدت وجود، وحدت تجلی، عشق، نظام احسن کاینات و... که از میان آنها، «عشق» محور تام و تمام اشعار اوست؛ عشق مورد نظر او، عشقی روحانی و الهی است نه جسمانی و مجازی، زبان رمزگونۀ او در بیان عشق، زبان عارفی است که میکوشد در عشق محبوب ازلی، محو و فانی گردد. وی در بیان اندیشههای فلسفی خود، از عرفان، قرآن و حدیث مدد میجوید.
خلاصه ماشینی:
"حافظ در این باره گوید: مشکل عشق نه در حوصلۀ دانش ماست حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد (همان،186) حکیم الهی گوید: آن جا که خیمه زند سلطان عشق ابد خورشید عقل و خرد،چون ذره است و هبا (همان،327) یا: خیز و الهی بکـــوش در ره دیوانگی چون نشود صید عقل شهپر عنقای عشق (همان،172) او به عقل ظاهری و گرفتار در امور دنیوی خوش بین نیست و عقلی را میپسندد که همراه معرفت باشد و آدمیرا به عشق یار رساند: عقلی که جز عشق یار در سر ندارد طلب در کیش ما عاشقان عقل است آن ای جنون (همان،259) و در یک کلام ، عاقل آن است که عاشق باشد: دانی بر ما عاقل و هشیار جهان کیست؟ مستی است که شیدایی و دیوانۀ عشق است (همان،72) د- تجلی عشق و آثار آن در اشعار الهی: تأمل در اشعار حکیم، حاکی از آن است که شاعر از واژۀ «عشق» فراوان استفاده کرده است، عشق و عرفان و حکمت، خمیر مایۀ اشعار اوست؛ شور و شوق، وجد و حال، معرفت حق، عشق و سوز و گداز عاشقانه، حال وهوایی الهی و آسمانی به کلامش بخشیده است، چنانکه گفتیم، حتی قصایدش نیز تغزلاتی است که جدای از قالب شعری اش، سراسر، شور و شر عشق را به مشام جان سرازیر میکند، همین عشق الهی است که شاعر شعرش را «فیض آسمانی» میخواند: شعر است یا سحر سخن یا وحی سبحان بر لب الهی را ز فیض آسمانی (دیوان، 459) وقتی دیوان شاعررا ورق میزنیم، بازهم عشق است که آینه داری میکند؛ عشق، آرام بخش دلها، رازگشای روزگاران، بهای عمرآدمی، مایۀ سرگشتگی و حیرانی، جذبۀ الهام ربانی و پیمان الست است که پرده از رخ یار میگشاید: مجوی از عقل آسایش، بخواه ازعشق آرامش/ که از عشق است بر دلها غم و درد و بلایی خوش (همان،165) یا: هر دل که به راه عشق پویا نیست سرگشته چو عاشقان شیدا نیست (همان،387) وی همچنین عشق را دست مایۀ وصال معشوق، عقل اول، صافی کنندۀ صوفی، گوهر یکتای هستی، هنر انگیز ، سخن آموز و لطف ایزد میشمارد: از لطف ایزد یافتم حکم جنون را آتش زدم اوراق عقل ذی فنون را (همان،31) 3-3- انسان و مرگ از دیدگاه حکیم الهی: اگرچه واژۀ مرگ در اندیشه و اشعار عارفان و ادیبان، شیرین و دلپذیر مینماید و فرا رسیدن آن را مقدمۀ وصال محبوب و رهایی آدمیاز دنیای فانی میدانند، با این حال، شاعران بزرگی چون خاقانی، عطار و حافظ در سوگ همسر، فرزند و عزیزانشان به تلخی از مرگ یاد کردهاند."