چکیده:
تذکره نصرآبادی را محمدطاهر نصرآبادی، ادیب و شاعر اصفهانی، در زمان شاهسلیمان صفوی تألیف کرده و در آن، گزارش احوال نزدیک به هزار شاعر عصر صفوی را درج و شعر آنها را نقد کردهاست. هرچند تذکره نصرآبادی، منبع مستقلی است که اغلب بدون رونویسی از منابع و تذکرههای دیگر فراهم آمده و حاوی اطلاعات ارزندهای هم هست، اما شیوه تذکرهنگاری مؤلف در همه جا یکدست نیست و از آنجا که نویسنده خود تجربه پژوهشی و ادبی کافی نداشته، در کار این تألیف، دچار ناهماهنگیهایی نیز شده و عوامل حاشیهای متعددی بر کار او اثر گذاشتهاند.در این مقاله سعی میشود ضمن معرفی تذکره نصرآبادی درباره معیارهای تنظیم شرح حالها و نیز نقد ابیات و آثار شاعران در این تذکره مشهور، مطالبی بحث علمی شود.
خلاصه ماشینی:
"هرچند تذکره نصرآبادی، منبع مستقلی است که اغلب بدون رونویسی از منابع و تذکرههای دیگر فراهم آمده و حاوی اطلاعات ارزندهای هم هست، اما شیوه تذکرهنگاری مؤلف در همه جا یکدست نیست و از آنجا که نویسنده خود تجربه پژوهشی و ادبی کافی نداشته، در کار این تألیف، دچار ناهماهنگیهایی نیز شده و عوامل حاشیهای متعددی بر کار او اثر گذاشتهاند.
پ - 3) تسمیه به محل یکی از شیوههای کار نصرآبادی در نقل احوال شعرا، این است که برای روشنتر شدن احوال آنان، سبب شهرت یا نسبت آنها و نیز نشانی محلی را که به آن منسوباند، قید کردهاست؛ مثلا، در ذیل احوال "ناصرعلی" میگوید: «به "چپله" مشهور است، چه "چپله "غلام را گویند» (همان: 690).
معیارهای نقد شعر در تذکره نصرآبادی درباره شعر قریب به یکسوم از شاعران، هیچ نقل و نقدی ارائه نداده (سیصدوهفده نفر از مجموع نهصدوبیستوهشت شاعر) و در مورد بقیه نیز به آوردن جملات کوتاه و بعضا، مبهمی اکتفا کردهاست؛ جملاتی از این قبیل که در جایجای تذکرهاش به چشم میخورند: «طبعش خالی از لطفی نیست»، «رطب و یابس در کلامش هست»؛ «بسیار گفته، اما هموار گفتهاست» و جملات مبهم دیگر مانند «در ترتیب نظم، خیالات نیمرنگش تمام» (همان: 143)؛ «ترتیب نظم، خیالات رنگین داشت» (همان: 147)؛ «طبعش نمکین و رنگین است» (همان: 148 و 529)؛ «اشعار بیمعنی او خالی از نمکی نیست» (همان: 646)؛ «شعرش بی نمکی نیست» (همان: 454)؛ «در نظر، گلهای رنگین از گلزار معنی چیده» (همان: 166 و 368)؛ «طبعش نمکین است» (همان: 96 و 563)؛ «خامه تقریرش در ترتیب نظم نمکین است» (همان: 242)؛ «صحبتش خالی از نمکی نبود» (همان: 297 و 408)؛ «مثنوی پرزور نمکین..."