چکیده:
ملاصدرا هم به وجود عقل فعال معتقد است و هم به وجود مثل افلاطونی. وی در آثار خود به طور مفصل به هر کدام از این دو پرداخته است. پرسشی که مطرح میشود این است که این دو در هستیشناسی ملاصدرا چه نسبتی با هم دارند. به نظر نگارنده با سه دلیل میتوان ثابت کرد که با توجه به فلسفه ملاصدرا هر دو یک حقیقت وجودی میباشند. دلیل اول تشابه خصوصیات هستیشناسانه آنها است. دلیل دوم نسبت مشابهی است که ملاصدرا بین عقل فعال و مثل با عالم طبیعت و انواع متاصل ترسیم میکند. دلیل سوم نیز تشابه حداقل برخی از دلایلی است که برای اثبات این دو میآورد. ملاصدرا در مبدا و معاد عبارتی میآورد که همین استنباط را تایید میکند. یعنی این استنباط که عقل فعال و مثل یک حقیقت وجودی هستند و تفاوتشان تنها به اعتبار است.
خلاصه ماشینی:
فرضیه ای که این مقاله می خواهد آن را اثبات کند این است که عقل فعال و عالم مثل در فلسفۀ ملاصدرا و با توجه به نوع تفسیر و تبیین او از آنها در واقع یک حقیقت وجودی هستند و دوئیت و تمایز وجودی ندارند.
ماحصل این متن اینکه ملاصدرا عقل فعال را فاعل و غایت وجودی این عالم (و از جمله انسان ) می داند که واجد تمام کمالات موجودات تحت تدبیرش است و اساسا عالم است منتها به وجود عقلی که در فعل و فاعلیت دائمی است و مادون را بسوی خود بالا می برد تا از حد قوه به فعلیت برساند.
اسفار- جلد ٩: ١٩٠ ماحصل آنچه تا اینجا بیان شد این است که عقل فعال در نظر ملاصدرا که به نوعی با مقداری صدرایی شدن همان عقل فعال بوعلی است ،١ ذات مجرد عقلی است که حقیقت عقلی مادون خود است که ابدا کثرتی ظلمانی و عرضی ندارد و صرفا ترتیب طولی معقولات که مضر بر وحدت جمعی آن نیست در آن متصور است و به جهت سعۀ تام وجودیش هم فاعل مادون است و هم غایت آن که مادون ظهور اوست و در واقع اوست در مرتبۀ پایین و هر نفسی و هر موجودی برای کمال باید بسوی او و کمال حصه وجودی خود که در آن بنحو وجود بسیط جمعی موجود است سیر کند و هر ادراکی منوط به نحوی از اتحاد (که در واقع ارتقاء نفس ناطقه است به عقل فعال ) با او می باشد.