چکیده:
در فلسفه اسلامی، شناخت عقلانی جایگاهی برتر از ادراکات حسی دارد و در آن محوریت با هیچ حسی
نیست. بصر محوری یعنی شناختی که حس بینایی در آن بر سایر جنبه های معرفتی برتری دارد.
نگارندگان در پی آنند که پس از یافتن ضابطه هایی به طور مورد پژوهشی به بصر محوری ملاصدرا در
بحث وجود ذهنی بپردازند. استفاده بسیار ملاصدرا از واژه های بصری در تبیین دیدگاه های خود در وجود
ذهنی می تواند اولین نشانه ی بصر محوری باشد. در این نوشتار، پس تفکیک صور علمی به جزئی و کلی،
سویه های بصرمحوری در هریک از این دو قسم بررسی شده است و نشان داده شده است که قیام
صدوری صور جزئی (حسی و خیالی) ایده ای بصر محورانه است به معنای آنکه در این نگرش جنبه ی
بصری شئ خارجی (معلوم بالعرض) غیر قابل انفکاک از وجود ذهنی آن است. از آنجا که مدعای
ملاصدرا در صور کلی (عقلی) مشاهده از دور است؛ ضمن تحلیل به دست آمد که این ایده نیز خالی از
سویه ی بصر محورانه نیست؛ هرچند ملاصدرا در باب صور کلی توفیقی در فراروی از حس محوری و به
تبع بصر محوری داشته است. به باور نگارندگان، مقوله شناخت در نظام فلسفی ملاصدرا، دست کم بر
پایه آنچه در وجود ذهنی آمده تحت تاثیر نمودهای حسی معلومات خارجی است و بیش از سایر حواس،
بینائیده شده است و این نکته علاوه بر صور جزئی بر صور کلی صادق است. این بصر محوری هرچند
آگاهانه مد نظر ملاصدرا نبوده اما بر نظریه وجود ذهنی او سایه افکنده است و به نحو ارتکازی –شاید
همانند سایر فیلسوفان بینا- تحت تاثیر آن است.
خلاصه ماشینی:
البته متفکران حوزه روانشناسی گشتالت –که روانشناسی تجربی صرف نیست - نیز سخن از بصر محوری تفکر انسانی به میان آورده اند؛ مثلا از دیدگاه کورت کوفکا٢ این امر اتفاقی نیست که حقیقت در طی قرون به دیدن تشبیه و تفکر با استعاره های بصری توصیف شده است ، ٣ یعنی از آنرو که اساسا انسان چشم محور است و توجه خود را معطوف به مدرک بصری خویش میکند، زبانِ تفکر او هم چشمی شده است .
این رویکرد- البته با لحاظ اختلاف دو گفتمان - از دو وجه به این تحقیق کمک میکند؛ اول آنکه نزد ملاصدرا انسان در ادراکات – دست کم حسی و خیالی- اشبه به فاعل مخترع است ؛ دیگر آنکه اگر ماحصل این رویکرد به پارادایم ملاصدرا برده شود که انسان در آن یک پیوستار بدنی-روحانی است ، ادراکاتش هم حاصل فعل حقیقت بدنی-روحانی اوست و تنها وابسته به حس و به طور موردی چشم نیست ؛ بلکه با نزدیک گردانی خویش به عوالم سه گانه ، ادراک خویش را در خویش انجام 3 میدهد و انگار مدرکات خویش را لمس میکند.
223 ایجاد صورت عینی است ، اگر فاقد قوه بینایی شود، چه امری را میتواند در عالم عین خلق کند؟ دیگر آنکه اگر به ابن عربی و ملاصدرا به عنوان انسان های فاقدِ چشم نگاه شود آیا باز هم آنها میتوانستند چنین خلق به همت را مطرح سازند؟ توضیح آنکه ؛ علم بصری مبتنی بر برخی از اعراض شئ مادی از قبیل رنگ ، شکل ، وضع است که از این میان فهم و درکِ رنگ انحصار در چشم دارد.