چکیده:
روابط جمهوری اسلامی ایران و امریکا در طول دهههای گذشته یکی از پیچیدهترین و درعینحال حساسترین روابط دو کشور در نظام بینالملل بوده است. الگوی رفتاری این دو کشور درقبال همدیگر مبتنیبر تعارض و تخاصم بوده که با انعقاد توافق برجام، انتظار میرفت این مدل میتواند الگویی برای حلوفصل مسالمتآمیز سایر موضوعات اختلافی دیگر ما بین امریکا و ایران مورد استفاده قرار گیرد، اما برخلاف تصور برخی تحلیلگران، امریکا بهصورت یکجانبه از توافق خارج شد و نشان داد که الگوی رفتاری تعارضی آن کشور درقبال ایران کماکان ادامه داشته و تعدیلی در الگوی رفتاری صورت نگرفته است. بنابراین، این مقاله با استفاده از نظریه هژمونی نئوگرامشیسم و مبتنیبر روش توصیفی - تحلیلی و با استفاده از منابع اینترنتی و کتابخانه ای درصدد پاسخ به این سؤال است که سیاستهای امریکا درقبال جمهوری اسلامی ایران براساس نظریه نئوگرامشی چگونه قابل تبیین است؟ در پاسخ به این سؤال فرضیهای به این صورت طرح میشود که سیاستهای امریکا درقبال جمهوری اسلامی ایران مبتنیبر نظریه نئوگرامشیها شامل؛ ایدهسازی علیه ایران با هدف مشروعیتزدایی از آن؛ دیپلماسی اجبار و همچنین مشروعیتبخشی فشار علیه ایران ازطریق نهادهای بینالمللی بوده است.
Over the past decades, the relationship between the Islamic Republic of Iran and the United States have been one of the most complex, and concurrently, the most sensitive, relationship between the two countries in the international system. The pattern of behavior towards each other has been based on conflict and antagonism. However, it was supposed that the “Joint Comprehensive Plan of Action (JCPOA) agreement could be referred to as a model for peaceful settlement of other disputes between the US and Iran. Yet, contrary to expectations of some analysts, the United States unilaterally withdrew from the agreement, indicating that its pattern of conflict with Iran would continue, and that no change in its behavior had taken place. Accordingly, on the basis of Neo-Gramscian Theory, this descriptive-analytical method using online and library resources, tries to answer the question of how US policies towards the Islamic Republic of Iran can be explained. A hypothesis is put forward in response to the question emphasizing that US policies toward the Islamic Republic of Iran based on the theory of Neo-Gramscian theory, includes the theorization against Iran aiming at delegitimization, coercive diplomacy, and the justification of putting in pressure on Iran though international institutions.
خلاصه ماشینی:
اما برخلاف تصور برخي تحليل گران ، ترامپ بعد از انتخاب به عنوان رئيس جمهور نه تنها از برجام به عنوان يک توافق بد ياد کرد، بلکه به صورت رسمي از آن خارج و همچون اسلاف خود، ايران را مورد تهديد قرار داده و سياست هايي را عليه ايران بهخ کار گرفت که تبيين اين سياست ها براساس نظريه نئوگرامشي و خصوصاً مؤلفه هاي موردنظر رابرت کاکس مهم ترين هدف اين نوشتار است .
رابرت کاکس به عنوان اصليترين انديشمند نئوگرامشي، با استفاده از نظرات گرامشي که اساساً براي تبيين شرايط سلطه داخلي مطرح شده بود، اين برداشت از هژموني را به عرصه بين الملل تسري داد و آن را گونه اي از نظم بين المللي دانست که ثبات آن مديون نقش هدايت گر و تنظيم کننده يک قدرت برتر جهاني است که ابتکار و مديريت را در ابعاد اقتصادي نظامي، سياسي و فرهنگي اعمال کند (بيليس و اسميت ، ١٣٨٣: ٤٧٧).
امريکا در طول دهه هاي گذشته با نسبت دادن برخي عناوين به جمهوري اسلامي ايران و تأکيد بر آنها در رسانه هاي دراختيار خود که داراي ابعاد جهاني است ، نوعي ايده سازي را عليه ايران در نزد افکار عمومي جهان شکل داده به گونه ايکه با عنوان شدن نام ايران ، اين عناوين غيرواقعي در ذهن مخاطب تداعي ميشود.
باتوجه به اينکه کاکس سه مؤلفه قدرت ، ايده و نهاد را به عنوان اصليترين عنصر براي نظم هژمونيک مورد توجه قرار داده است ، با به عاريت گرفتن اين سه مؤلفه از نظرات ايشان در اين مقاله سعي شد سياست هاي تعارضي امريکا عليه جمهوري اسلامي ايران ازاين منظر تبيين شود.