چکیده:
یکی از حکایات دویستوشصتگانه مثنوی،قصهء کوتاه و فاقد عنوان و مأخذ است که در دفتر سوم و ذیل داستان قوم سبا آمده و هیچیک از شارحان و مفسران-جزء در حد اشاره- بدان نپرداختهاند.نگاه و تبیین این مفسران نیز در حد تأویل سمبلها و تفسیر واژگانی گزارهها بوده که البته خود مولانا در ادامه داستان بدان پرداخته است.به نظر نگارنده،هیچیک از محققان و مفسران،حکایت را بدون توجه به تأویل خود مولانا و به صورت ساختاری و به عنوان یک داستان مستقل بررسی و تحلیل نکردهاند که در این جستار سعی میشود با لحاظ این نکته،خوانش دیگری از داستان ارائه شود.نگارنده براین باور است که تماماجزای داستان باید به صورت یک کل در یک بافت و زنجیره معنایی در پیوند با داستانهای قبل تفسیر و تبیین شود.براین اساس ضمن تحلیل ساختاری داستان و بررسی عناصر آن،قرائت دیگری باتوجه به مسائل و مشکلات انسان معاصر از آن ارائه شده که در هیچیک از منابع متقدم بدان توجه نشده است.قصه تمثیلی یاد شده از نظر نوع پردازش و کیفیت تصویرگری،ساخته و پرداختهء ذهن و تخیل مولوی است که باتوجه به جریان سیال ذهنی شاعر و با بهرهگیری از اسطورههای دینی-چون داستان یوسف و رؤیای عزیز مصر،داستان ابراهیم و چهار مرغ-و با کمک تصاویر رؤیاگون و سوررئال پدید آمده است.این داستان به نسبت کوتاه،حاوی نکات و پیامهای عمیق جهانی برای انسان رها و تنها در عصر جدید است که مولانا ضمن توصیف برجستهترین آفات و بیماریهای بالقوه بشری به تبیین،تحلیل و سرانجام،ارائه راهکارهای رهایی انسان از این آفتا اهتمام ورزیده است.
خلاصه ماشینی:
"نکات و پیامهای عمیق جهانی برای انسان رها و تنها در عصر جدید است که مولانا ضمن
با داستان یاد شده از وظیفه این م قاله خارج است و فرصت دیگری را میطلبد(اندرسن،5831:
سیر تطور ذهن مولانا در پردازش این قصه به قرار ذیل است.
میشود که مولوی به دلیل همان سنت شعری خود-که به تفسیر نمادها دست مییازد این داستان،عناصر و شخصیتهای آن را تأویل،و امکان قرائتهای مختلف را از خواننده سلب
این باشد که مولانا از هدف اصلی آوردن داستان تمثیلی11دور افتاده است.
از داستانهای مثنوی قابلیت تفسیر و تحلیل برای زمان خاصی را دارا است و لذا کمتر میتوان تفسیری فرازمانی و مکانی از آنها ارائه کرد.
به هر روی مولانا در این داستان به مفهوم معرفت که زبده الحقایق و عصاره بشری است و به
برای انسان معاصر و بلکه انسان رها و تنها در عصر جدید است که مولانا به مهمترین آفات و
معاصر و بلکه انسان رها و تنها در عصر جدید است که مولانا در کوتاهترین شکل ممکن به
یکی از بهترین داستانهای مثنوی است که هیچ یکی از شارحان به این داستان توجه لازم را
(7)-البته این تناقض در صورت و ظاهر قصه است و در حقیقت به قول شمس تبریزی چون بر وجه
مثال»درحالی که مولانا با سمبلیک و سوررئال کردن قصه از این هدف دور شده است.
(21)-به عنوان نمونه داستان موسی و خضر در دفتر سوم مثنوی است که نگارنده برای اولینبار و با
دلایل متقن اثبات کرده که مولانا در پردازش این داستان از کشف الاسرار میبدی بهره برده است("