چکیده:
این مقاله درصدد است به اجمال، نظریات دو عارف در دو سنت دینی را مورد بررسی تطبیقی قرار دهد؛ یکی شیخ علاء الدوله سمنانی، عارف و متکلم قرن هشتم هجری، که نظریه وی در برابر نظریه «وحدت وجود» ابن عربی به «وحدت شهود» مشهور شد و سپس در آرای کسانی هم چون سید محمد گیسو دراز و احمد سرهندی بسط پیدا کرد و دیگری قدیس بوناونتوره، الهی دان و عارف قرن سیزدهم میلادی از فرقه فرانسیسیان که رابطه جهان، انسان و خداوند را در آثار خویش به ویژه در کتاب سفر روح به سوی خداوند به گونه ای تبیین کرده است که بی شباهت با نظریه «وحدت شهود» نیست. در الاهیات به طور کلی و الاهیات سلبی به نحو خاص شباهت های قابل تاملی بین این دو عارف مسلمان و مسیحی وجود دارد که این مقاله به آن می پردازد.
This Paper will discuss theological views of two great Muslim and Christian mysics، Ala'al-Dowla Simnani and Bonaventure. Simnani has a special view on the problem of unity which can be called "Unity of Vision" which is in opposition to Ibn Arabi's "Unity of Being". Also he insists on a kind of negative theology. These are the very same views for which Bonaventure is famous. In this paper we will try to show how these two mystics from two different traditions can represent a theological mysticism based on their own experiences and the holey texts of their traditions.
خلاصه ماشینی:
"الاهیات عرفانی از دیدگاه علاء الدوله سمنانی و بوناونتوره دکتر قاسم کاکایی*دکتر حمید محمودیان** کیده {IBاین مقاله در صدد است به اجمال،نظریات دو عارف در دو سنت دینی را موردبررسی تطبیقی قرار دهد؛یکی شیخ علاء الدوله سمنانی،عارف و متکلم قرنهشتم هجری،که نظریهی وی در برابر نظریهی«وحدت وجود»ابن عربی به«وحدت شهود»مشهور شد و سپس در آرای کسانی همچون سید محمد گیسودراز و احمد سرهندی بسط پیدا کرد و دیگری قدیس بوناونتوره،الهیدان و عارفقرن سیزدهم میلادی از فرقه فرانسیسیان که رابطهی جهان،انسان و خداوند رادر آثار خویش بهویژه در کتاب سفر روح به سوی خداوند به گونهای تبیین کردهاست که بیشباهت با نظریهی«وحدت شهود»نیست.
ژیلسون میگوید:این گرایش که از فلسفه تنها همان قسمت ملحوظ شود که به دردکلام بخورد در میان متکلمان مسیحی و مفسران مسلمان قرآن به یک اندازه شیوع داشت ونمونهی شاخص این امر،صاحب نظر بزرگ در تفکر عرفانی مسیحی،قدیس بوناونتوره است(11،صص:60-59).
درحالیکه با بررسیمحتوای کتاب درمییابیم که مقصود بونانتوره ذهن منطقی نیست،بلکه روح است که از جهان فانی سفر خود را آغاز میکند و پای در راهی میگذارد که به خدا پایان میپذیرد؛آنهم نه فقط شناخت او بلکه رسیدن به مرحله اتحاد با او.
همچنانکه وحدت وجود اصطلاحی است که دیگران برمشرب عرفانی شیخ علاء الدوله سمنانی اطلاق کردهاند(22،صص:11-10) (23)-بوناونتوره گرچه هم دورهی توماس آکوییناس است،اما به هیچ عنوان شهرت او به پایآکوییناس نمیرسد،و حتی نفوذ و تأثیر او بر متون الهیاتی به هیچ وجه با آکوییناس قابل مقایسهنیست."