چکیده:
بخش زیادی ازمیراث مکتوب تصوف صورت نوشته شدة مجالس درس، وعظ و حکایاتی است که در افواه رواج داشته است. به تعبیر دیگر بخشی از متون صوفیانه در اصل انتقال و ثبت گفتار به صورت نوشتار است. از این رو عناصری از هر دو بافت در آنها قابل مطالعه و شناسایی است. ردهبندی متون صوفیان برپایة بافتهای شکل دهندة آنها یعنی گفتار و نوشتار، به پیوستاری در میانة این دو بافت میانجامد. آن¬چه در این پژوهش «گفتارنوشت» گفته میشود، عنوانی است برای نامگذاری پیوستار گفتار و نوشتار که مولود آمیزش این دو بافت است و درون خود گونههای کوچکتری چون مقامات، مقالات، مناقب، مجالس، سیر و امالی دارد. زیرگونههای مورد بحث نیز به دلیل دوری یا نزدیکی به هر یک از دوسوی پیوستار گفتار ـ نوشتار ویژگیهای متفاوتی دارند که هر یک به صورت جداگانه قابل سنجش و مطالعه است. نویسنده کوشیده است با بهره¬گیری از علم زبان¬شناسی تفاوت¬های گفتارنوشت¬های صوفیان را با انواع دیگر نوشتار در سطوح آوایی، صرفی، نحوی و گفتمانی نشان داده و سرانجام گفتارنوشت را به عنوان یک ژانر در نوشتار صوفیانه تبیین نماید.
خلاصه ماشینی:
"نگارنده برای اثبات این فرضیه،با استفاده از علم زبانشناسیدر زمینۀ آواشناسی،صرف،نحو،کاربردشناسی و معناشناسی کاربردی میکوشد تاضمن مقایسۀ مقالات شمس تبریزی با کشف المحجوب هجویری(به عنوان متنینوشتاری)به این سؤالها پاسخ دهد:مختصات سبکی گفتارنوشتها چیست؟درسطوح مختلف زبانی،این نوع از نوشتار چه تفاوتهایی با متون نوشتاری دیگر دارد؟ به همین منظور،تقابل سبکی مقالات و کشف المحجوب در دو سطح خود(سطوحآوایی،صرفی و نحوی)و کلان(واحدهای فراتر از جمله)مورد بحث قرار میگیرد.
علاوه بر دو گونۀ زبانی مورد بحث،نکتۀ بسیار مهم در بررسی این دسته از متونصوفیانه یافتن پاسخهایی برای این سؤالات است:پدیدآورندۀ گفتارنوشتهای صوفیانهکیست؟آیا پدیدآورندۀ گفتارنوشتها همان نویسندۀ متن است؟اثری چون مقالات رادر نظر بگیرید که پدیدآورندۀ واقعی آن شمس تبریزی است؛اما چنین متنی به صورتیکه امروز در اختیار ماست،بر قلم او جاری نشده است.
محمد علی موحد به تفاوت بارز گفتارنوشتهای نثر عرفانی و دیگر آثار منثوربه درستی،اما به اختصار،اشاراتی کرده است: در میان آثار منثور،ژانر بخصوصی داریم که زیر عنوان مقالات،معارف یاملفوظات و امثال آن شناخته میشود؛مانند مقالات شمس تبریزی یا معارف سیدبرهان الدین محقق ترمذی.
در این صورت،یک همخوان میانجی و یکواکه حذف میشود: گلویش ?sayulag -گلوش ?sulag از این حذف نمونههای بسیار قابل توجهی در گفتار شمس تبریزی روی داده که درمقالات او ثبت شده است:«بنگرم از روی اندرون که رهام میکنند یا نمیکنند؟»(675)؛«رهاش کنم تا برای خود میزید»(683)؛«پاش بگشاییم»(803).
قلب یکی از فرایندهایآوایی است که در بافت گفتاری زبان فارسی به ویژه گروه بیسوادجامعه روی میدهد و معمولا با نوعی ابدال نیز همراه است: دیوار r?avid -دیفال l?afid فقط یک مورد از این قلب و ابدال در مقالات شمس یافت میشود:«مچفس»(620)و«برچفسیده»(776)."